آنچه تا به این لحظه در درس از خدا تا مرجع یاد گرفتیم به صورت فهرست وار»»
مطالب بخش نخست راههاى شناخت در اسلام
اصل نخست :اسلام براى شناخت جهان و حقايق دينى ، از سه ابزار « حس » ، « عقل » و « وحى » بهره مى گيرد .اصل دوم :دعوت پيامبران ، به عقيده همراه با عمل است ; چه ، از نظر دين ، عقيده بدون عمل ، و همچنين عمل بدون عقيده ، نجات بخش نيست .اصل سوم :در اخذ عقايد و احكام دينى ، بر دو حجت الهى : عقل و وحى ، تكيه مى شود .
اصل چهارم :از آنجا كه عقل و وحى ـ هر دو ـ حجت الهى هستند ، هرگز تعارض حقيقى ميان آن دو رخ نمى دهد ; چنانكه علم و وحى نيز چنين اند .
اصل پنجم :واقعيات جهان ، جدا از انديشه و تصور ما ، وجود مستقل دارند و حقيقت ، مقوله اى ابدى و جاودانه است .هستى از ديدگاه اسلام اصل ششم :جهان مخلوق خداوند بوده و اجزاى آن واقعيتى جز تعلق و وابستگى به حق ندارند و لحظه اى از خدا بى نياز نيستند ; چه ، هر نوع قطع رابطه با كانون فيّا هستى ، مساوى با عدم و نابودى اشياست .
اصل هفتم :نظام كنونى جهان ، نظامى ابدى و جاودانه نيست و روزى از هم فرو خواهد ريخت .
اصل هشتم :نظام جهان بر پايه علت و معلول استوار است ، و تأثير پديده ها در يكديگر ، به اذن و مشيت الهى صورت مى گيرد .
اصل نهم :هستى ، مساوى با طبيعت مادى نيست و بخشى بزرگ از جهان آفرينش را ماوراى طبيعت تشكيل مى دهد .
اصل دهم :جهان ، كلاًّ وجزءاً ، پديده اى هدايت شده است و هر موجودى ، در هر مرتبه كه هست ، به فراخور حال خويش از هدايت عامّ الهى برخوردار است .اصل يازدهم :نظام آفرينش ، نظام احسن و اكمل است كه به نيكوترين وجهى آفريده شده است .اصل دوازدهم :از آنجا كه جهان ، آفريده و فعل خداوندى است كه حق مطلق است ، مصنوع وى نيز هدفمند بوده و به عبث خلق نشده است .انسان از ديدگاه اسلام
اصل سيزدهم :انسان موجودى است مركّب از تن و روان كه پس از مرگ جسم او متلاشى مى شود ولى روحشن به اذن الهى باقى و جاودان مى ماند
.اصل چهاردهم :هر انسانى با فطرت پاك و توحيدى آفريده مى شود و هيچ فردى از بطن مادر ، گنهكار و بدسگال زاده نمى گردد .
اصل پانزدهم :انسان موجودى است مختار و انتخابگر كه در پرتو تشخيص خويش ، در دو راهيهاى زندگى ، آزادىِ انتخاب و عمل دارد .اصل شانزدهم :انسان موجودى است تربيت پذير كه راه رشد و تعالى و بازگشت به سوى خدا هميشه به روى او باز است .
اصل هفدهم :انسان در پرتو نور خرد و موهبت اختيار ، در برابر خدا و پيامبران و ديگر انسانها مسئول است .اصل هجدهم :هيچ انسانى بر ديگرى مزيت و برترى ندارد ، مگر از طريق كسب كمالات معنوى كه بارزترين آنها تقوا و پرهيزكارى است .
اصل نوزدهم :اصول اخلاق در انسان ريشه فطرى داشته و ثابت و جاودانه است ، و گذشت زمان هيچگونه تغيير و دگرگونى در آنها ايجاد نمى كند
.اصل بيستم :گذشته از اينكه اعمال انسان در سراى ديگر پاداش و كيفر دارد ، جهان حاضر نيز ـ كه تحت سرپرستى « مدبّرات » الهى اداره مى شود ـ نسبت به اعمال آدمى بى تفاوت نيست و ، با مشيّت الهى ، واكنش نشان مى دهد .
اصل بيست و يكم :پيشرفت يا عقبگرد ملّتها ، صرف نظر از عوامل خارجى ، ناشى از عقايد و اخلاق و رفتار آنهاست و اين اصل با قضا و قدر الهى نيز منافاتى ندارد ، بلكه جزئى از آن است .اصل بيست و دوم :تاريخ بشر ، آينده نهايى روشنى دارد و حاكميت بر جهان ، در فرجام ، از آنِ صالحان خواهد بود .اصل بيست و سوم :انسان از كرامت ويژه اى برخوردار است ، چنانكه در صدر خلقت ، مسجود فرشتگان قرار گرفته است ; حفظ اين كرامت بر او لازم و واجب بوده و بايستى از هر كارى كه خلاق كرامت اوست اجتناب ورزد .
اصل بيست و چهارم :حيات عقلانى انسان و پرورش فكر وى ، در اسلام جايگاه ويژه اى دارد . از اين روى بايد از اقدامات نسنجيده و تقليدهاى كوركورانه دورى جويد .اصل بيست و پنجم :آزادى فردى بشر در قلمرو مسائل اقتصادى و سياسى و غيره ، محدود و مشروط به اين است كه با تعالى معنوى او و نيز مصالح عامّه منافات نداشته باشد .اصل بيست و ششم :ايمان ، باور قلبى است كه با عُنف و زور در دل انسان جاى نمى گيرد و جهاد اسلامى براى اجبار انسانها به قبول دين نيست بلكه هدف از آن ، برطرف ساختن موانع ابلاغ پيامهاى الهى به گوش جهانيان ، و پاكسازى محيط اجتماع از عوامل فساد و تباهى است .بخش دوم توحيد و مراتب آن
اصل بيست و هفتم :اعتقاد به وجود خدا ، اصل مشترك ميان همه اديان الهى است و به طرق مختلف بر اين اصل استدلال مى شود .اصل بيست و هشتم :نخستين مرتبه توحيد ، توحيد ذاتى است . يعنى خداوند يكتا و بى همتا بوده و ذات او بسيط است و مركب نيست و تركيب عقلى و خارجى به وجود او راه ندارد .اصل بيست و نهم :صفات كمالى خداوند از نظر مفهوم متعدد و متغاير ، ولى از نظر واقعيت خارجى با يكديگر در ذات خدا متحدند ( توحيد صفات ) و اتحاد خارجى صفات ، به معنى نفى صفات كمال از ساحت وى نيست .اصل سى ام :آفريدگارى در جهان جز خدا نيست ( توحيد در خالقيت ) . انسان با كمال آزادى از فيض وجود بهره مى گيرد و طبعاً مسئوليت اعمالش بر عهده خود اوست .اصل سى و يكم :جهان ربّ و مدبّرى جز خدا ندارد ( توحيد در تدبير و كارگرداين ) و مدبّران ديگر ، مانند فرشتگان ، تنها به اذن و مشيّت حكيمانه او انجام وظيفه مى كنند .اصل سى و دوم :اگر در جهان آفرينش ، خداوند يكتا مدبّر هستى است ; در امور مربوط به دين و تشريع نيز او حاكم و مطاع مطلق بوده و قيام ديگران به برخى از شئون دينى ، در پرتو اذن اوست .اصل سى و سوم :توحيد در عبادت ، اصل مشترك ميان تمام شرايع آسمانى مى باشد و هدف از بعثت انبيا ، تذكار و تأكيد بر اين اصل است .بخش سوم صفات خداونداصل سى و چهارم :خداوند داراى صفات جمال و جلال و يا صفات ثبوتى و سلبى است كه صفات نخست ( جلال يا ثبوتى ) حاكى از كمال وجودى او ، و صفات ديگر ( جلال يا سلبى ) حاكى از منزّه بودن وى از نقايص است .اصل سى و پنجم :براى شناخت صفات خدا از دو ابزار شناخت به نام « عقل » و « وحى » كمك مى گيريم ، و اين دو مرجعْ خدا را به برترين اوصاف مى ستايند .اصل سى و ششم :صفات خدا به دو قسم صفات ذات و صفات فعل تقسيم مى شود ، و افعال الهى از ذات و كمال ذاتى وى سرچشمه مى گيرد .اصل سى و هفتم :علم و آگاهى ، قدرت و توانايى ، حيات و زندگى ، و اراده و اختيار ، از صفات ذات خداوند به شمار مى روند ، و واقعيت اراده الهى ، همان « اختيار » و آزادى وى در انجام افعال است .اصل سى و هشتم :يكى از صفات فعلى خدا ، تكلم او با بشر است كه در سوره شورى آيه 51 به سه نحو منحصر شده است . گذشته از اين سه وجه ، كلّ جهان به اعتبارى كلام و سخن خداست ; چنانكه به همين اعتبار حضرت مسيح (عليه السلام) كلمة الله مى باشد .اصل سى و نهم :كلام خدا ، كه از صفات فعل اوست ، حادث است و قديم نيست ، و قديم بالذّات منحصر به خداست ، و تصور هر نوع قديم ازلى جز خدا ، منافى با توحيد ذاتى است .اصل چهلم :يكى از صفات فعل خدا صدق اوست ، و دروغ به حكم اينكه امرى قبيح است در ذات ربوبى راه ندارد .اصل چهل و يكم :يكى از صفات فعل خداوند حكمت است و حكيم يكى از نامهاى او به شمار مى رود . از آنجا كه افعال الهى از نهايت اتقان و كمال برخوردار بوده و از هر نوع عبث منزه است ، وى را حكيم مى نامند .اصل چهل و دوم :خداوند ، چه در دنيا و چه در سراى ديگر ، هرگز با ديدگان ظاهرى ديده نمى شود ، چه مرئى بودن ، مستلزم جسم و جسمانى بودن است ; ولى رؤيت وى در پرتو ايمان ، با چشم دل امكان پذير است .اصل چهل و سوم :در تفسير صفات خبرى ( مانند « يدالله » ، « وجه الله » ، « عين الله » و « استواء على العرش » ) بايد قرائن موجود در آيات را در نظر گرفت و مقصود را بيان كرد ، و يك چنين تفسير ، تفسير به ظاهر است نه باطن ، اخذ به ظهور تصديقى است ، نه تأويل .بخش چهارم عدل الهی